شکافندۀ سنگ خاره، کنایه از قدرت است و صلابت: تکاور یکی خاره دری تو گفتی چو یوز از زمین برجهد کش جهانی. منوچهری. برآمد بادی از اقصای بابل هبوبش خاره در و باره افکن. منوچهری
شکافندۀ سنگ خاره، کنایه از قدرت است و صلابت: تکاور یکی خاره دری تو گفتی چو یوز از زمین برجهد کش جهانی. منوچهری. برآمد بادی از اقصای بابل هبوبش خاره در و باره افکن. منوچهری
بیهوده گرد. بوالهوس، سرکش. (غیاث اللغات). لجوج. ستهنده. عنود. یک دنده. گستاخ. بیشرم. لجاجت کننده. پندناپذیر. (یادداشت مؤلف) : به خیره سر شمرد سیر خورده گرسنه را چنانکه درد کسان بر دگر کسی خوارست. رودکی. پس آنگه چنین گفت با کوهزاد که ای دزد خیره سر بدنژاد. فردوسی. بدو گفت شاه ای بد خیره سر چرا آمده ستی بدین بوم و بر. فردوسی. همش خیره سر دید و هم بدگمان بدشنام بگشاد خسرو زبان. فردوسی. گروهی آنکه ندانند باز سیم از سرب همه دروغزن و خربطند و خیره سرند. قریع الدهر. دژم گفتش افریقی جنگجوی که رو خیره سر پهلوان را بگوی. اسدی (گرشاسبنامه). گفت موسی های خیره سر شدی خود مسلمان ناشده کافر شدی. مولوی. باز بر زن جاهلان غالب شوند زانکه ایشان تند و بس خیره سرند. مولوی. زود باشد که خیره سر بینی بدو پای اوفتاده اندر بند. سعدی (گلستان). که ای خیره سر چند پویی پیم ندانی که من مرغ دامت نیم. سعدی (بوستان). وین شکم خیره سر پیچ پیچ صبر ندارد که بسازد بهیچ. سعدی (گلستان). ، پریشان. (غیاث اللغات). احمق. ابله. بی عقل. غلطکار. (ناظم الاطباء). متحیر. گیج. دنگ. (یادداشت بخط مؤلف) : چنین گفت پس کای گرامی دبیر تو کاری چنین بر دل آسان مگیر شهنشاه ما خیره سر شد بدان که خلعت فرستادش از دوکدان. فردوسی. پدر کشته و کشته چندان پسر بماند اندر آن درد و غم خیره سر. فردوسی. چون ماهی شیم کی خورد غوطه چغوک کی دارد جغد خیره سر لحن چکوک. لبیبی. سپهدار از اندیشه شد خیره سر همی گفت این بخش یزدان نگر. اسدی. بهو ماند بیچاره و خیره سر شدش خیره گیتی ز دل تیره تر. اسدی
بیهوده گرد. بوالهوس، سرکش. (غیاث اللغات). لجوج. ستهنده. عنود. یک دنده. گستاخ. بیشرم. لجاجت کننده. پندناپذیر. (یادداشت مؤلف) : به خیره سر شمرد سیر خورده گرسنه را چنانکه درد کسان بر دگر کسی خوارست. رودکی. پس آنگه چنین گفت با کوهزاد که ای دزد خیره سر بدنژاد. فردوسی. بدو گفت شاه ای بد خیره سر چرا آمده ستی بدین بوم و بر. فردوسی. همش خیره سر دید و هم بدگمان بدشنام بگشاد خسرو زبان. فردوسی. گروهی آنکه ندانند باز سیم از سرب همه دروغزن و خربطند و خیره سرند. قریع الدهر. دژم گفتش افریقی جنگجوی که رو خیره سر پهلوان را بگوی. اسدی (گرشاسبنامه). گفت موسی های خیره سر شدی خود مسلمان ناشده کافر شدی. مولوی. باز بر زن جاهلان غالب شوند زانکه ایشان تند و بس خیره سرند. مولوی. زود باشد که خیره سر بینی بدو پای اوفتاده اندر بند. سعدی (گلستان). که ای خیره سر چند پویی پیم ندانی که من مرغ دامت نیم. سعدی (بوستان). وین شکم خیره سر پیچ پیچ صبر ندارد که بسازد بهیچ. سعدی (گلستان). ، پریشان. (غیاث اللغات). احمق. ابله. بی عقل. غلطکار. (ناظم الاطباء). متحیر. گیج. دنگ. (یادداشت بخط مؤلف) : چنین گفت پس کای گرامی دبیر تو کاری چنین بر دل آسان مگیر شهنشاه ما خیره سر شد بدان که خلعت فرستادش از دوکدان. فردوسی. پدر کشته و کشته چندان پسر بماند اندر آن درد و غم خیره سر. فردوسی. چون ماهی شیم کی خورد غوطه چغوک کی دارد جغد خیره سر لحن چکوک. لبیبی. سپهدار از اندیشه شد خیره سر همی گفت این بخش یزدان نگر. اسدی. بهو ماند بیچاره و خیره سر شدش خیره گیتی ز دل تیره تر. اسدی
دهی است از بخش حومه شهرستان تربت حیدریه، واقع در باختر بایک. این دهکده در دامنۀ کوه قرار دارد با آب وهوای معتدل و 336 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و پنبه. شغل اهالی زراعت و قالیچه و کرباس بافی. راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از بخش حومه شهرستان تربت حیدریه، واقع در باختر بایک. این دهکده در دامنۀ کوه قرار دارد با آب وهوای معتدل و 336 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و پنبه. شغل اهالی زراعت و قالیچه و کرباس بافی. راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است جزء دهستان سیاهکلرود بخش رودسر شهرستان لاهیجان، واقع در 23 هزارگزی جنوب خاوری رودسر و 2 هزارگزی شوسۀ رودسر به شهسوار. این ده در دامنۀ کوهسار قرار دارد و آب و هوایش معتدل و مرطوب و سکنه اش 135 تن است که شیعی مذهب و گیلکی و فارسی زبانند. آب آنجا از چشمه و محصول آن برنج و مرکبات و چای و شغل اهالی زراعت و نمدمالی و راه این دهکده مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ص 98)
دهی است جزء دهستان سیاهکلرود بخش رودسر شهرستان لاهیجان، واقع در 23 هزارگزی جنوب خاوری رودسر و 2 هزارگزی شوسۀ رودسر به شهسوار. این ده در دامنۀ کوهسار قرار دارد و آب و هوایش معتدل و مرطوب و سکنه اش 135 تن است که شیعی مذهب و گیلکی و فارسی زبانند. آب آنجا از چشمه و محصول آن برنج و مرکبات و چای و شغل اهالی زراعت و نمدمالی و راه این دهکده مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ص 98)
دهی است جزء دهستان مرکزی بخش لنگرود شهرستان لاهیجان. واقع در 12 هزارگزی جنوب لنگرود و یک هزارگزی خاور بجارپس. ناحیه ای است واقع در جلگه با آب و هوای معتدل و مرطوب و مالاریایی. 110 تن سکنه دارد که شیعی مذهب و گیلکی و فارسی زبانند. آب آنجا از شلمان رود و محصول آن برنج و چای و شغل اهالی زراعت است. راه این ده مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است جزء دهستان مرکزی بخش لنگرود شهرستان لاهیجان. واقع در 12 هزارگزی جنوب لنگرود و یک هزارگزی خاور بجارپس. ناحیه ای است واقع در جلگه با آب و هوای معتدل و مرطوب و مالاریایی. 110 تن سکنه دارد که شیعی مذهب و گیلکی و فارسی زبانند. آب آنجا از شلمان رود و محصول آن برنج و چای و شغل اهالی زراعت است. راه این ده مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
خاری معروف است و آن جنسی باشد از خار که شتر از خوردن آن فربه شود. (برهان قاطع). نام گیاهی است خاردار که شتر از خوردن آن فربه شود. (برهان قاطع). نام گیاهی است خاردار که شتر آن رابرغبت تمام خورد آن را اشتر خوار نیز گویند. (غیاث اللغات). اشتر غاژ. اشترخار. خار اشتر. این خار از دستۀ اسپرس ها میباشد و دارای خار بسیار است و در نقاط خشک می روید و از آن ترنجبین بدست می آید. (گیاه شناسی گل گلاب ص 221). رجوع به خار اشتر و اشترخار شود
خاری معروف است و آن جنسی باشد از خار که شتر از خوردن آن فربه شود. (برهان قاطع). نام گیاهی است خاردار که شتر از خوردن آن فربه شود. (برهان قاطع). نام گیاهی است خاردار که شتر آن رابرغبت تمام خورد آن را اشتر خوار نیز گویند. (غیاث اللغات). اشتر غاژ. اشترخار. خار اشتر. این خار از دستۀ اسپرس ها میباشد و دارای خار بسیار است و در نقاط خشک می روید و از آن ترنجبین بدست می آید. (گیاه شناسی گل گلاب ص 221). رجوع به خار اشتر و اشترخار شود
دهی است از دهستان سیاهکلرود بخش رودسر شهرستان لاهیجان، واقع در 18 هزارگزی جنوب خاوری رودسر، و 2 هزارگزی جنوب راه شوسۀ رودسر به شهسوار. جلگله ای، و هوای آن معتدل و مرطوب ومالاریائی، و آب آن از مرساررود، و محصول آن برنج و لبنیات است، 75 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری اشتغال دارند. راه آن مالرو است. این ده از دو محلۀبالا و پائین تشکیل شده، اکثر سکنه تابستان به ییلاق جواهردشت میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی است از دهستان سیاهکلرود بخش رودسر شهرستان لاهیجان، واقع در 18 هزارگزی جنوب خاوری رودسر، و 2 هزارگزی جنوب راه شوسۀ رودسر به شهسوار. جلگله ای، و هوای آن معتدل و مرطوب ومالاریائی، و آب آن از مرساررود، و محصول آن برنج و لبنیات است، 75 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری اشتغال دارند. راه آن مالرو است. این ده از دو محلۀبالا و پائین تشکیل شده، اکثر سکنه تابستان به ییلاق جواهردشت میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)